گذشته هایت را ببخش...
زیرا آنها
مانند کفشهای کودکی ات
نه تنها برایت کوچکند
بلکه تو را از برداشتن
گامهای بزرگ
باز می دارند...
برچسبها:
برچسبها:
هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم. جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
برچسبها:
پس از تو هیچ میدانی چه آمد بر سر زینب؟
که باقی ماند ای جانا فقط خاکستر زینب
پس از تو چشم بی خوابم به گریه خوب عادت کرد
نیامد لحظه ای بر هم دو چشمان تر زینب
به خود هر روز می گفتم.چه میشد ای امید دل
به روی نیزه ها میرفت بجای تو سر زینب...
برچسبها:
هر دم به گوشم میرسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
یک زن میان محملی
اندر غم و تاب و تب است
این زن صدایش آشناست
ای وای من!!!!!
او زینب است...
برچسبها:
اربعین آمد و اشکم ز بصر می آید
گوئیا زینب محزون ز سفر می آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی بر پاست
کز اسیران ره شام خبر می آید
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
طفلان عوض جامه دل خویش دریدند
سیلی زده بر صورت و فریاد کشیدند
با گریه از این قبر به آن قبر دویدند
بر گرد قبوری که چهل روز ندیدند...
برچسبها:
ما چله نشین شب یلدای حسینیم
ماتم زدگان غم عظمای حسینیم
ما غرق عزای پسر فاطمه هستیم
ما تا به سحر محو تماشای حسینیم
ای چله ی پاییز برو سال دگر آی
ما در ماه غم و عشق به سقای حسینیم...
برچسبها:
برگ
در انتهای زوال می افتد
و میوه
در انتهای کمال
بنگر که تو چطور می افتی؟
مثل یک (برگ زرد) یا یک (سیب سرخ)
برچسبها:
تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا میکنم هر شب
تبی این کاه را چون کوه سنگین میکند آنگاه
چه آتشها که در این کوه بر پا میکنم هر شب
تماشاییست پیچ و تاب آتشها خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست!
چگونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی(ها)میکنم هر شب
تمام سایه ها را میکشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا میکنم هر شب
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا میکنم هر شب...
(محمدعلی بهمنی)
برچسبها:
دنیای زیبای کودکی دنیای زیباییست کاش میشد آنرا تکرار کرد...
برچسبها: